اکنون، بشر دورهای از تاریخ را تجربه
میکند که مدرنیته یا تجدد راهبر حیات آن است و کلیه شئون زندگی بشری از آن جهت میگیرد.
عصر حاضر، عصر غلبه مدرنتیه و تمدن مدرن بر تمام جنبههای زندگی بشر در سراسر عالم
است. جایی در جهان یافت نمیشود که از اثرات مدرنیته و مهمترین محصولات آن یعنی
علم و تکنولوژی مدرن مصون مانده باشد. دنیای جدید دنیای علم و تکنولوژی است و همین
علم و تکنولوژی، دینِ دنیای جدید محسوب میگردد. علم و تکنولوژی عالم جدید را در بخشهای
مختلف فرهنگ و سبکزندگی و اقتصاد و غیره راهبری و هدایت میکند.
مدرنیته و تمدن غرب به دنبال تسلط تام و سیطره کلی بر عالم است و تغییر کلیه ساحات زندگی بشری را دنبال میکند. این روند تسلط مدرنیته بر عالم به خوبیدر حال گسترش بود به گونهای که مدرنیته و تمدن غرب یگانه الگوی حیات بشری معرفی میگشت تا اینکه در ایران اسلامی انقلابیپدید آمد که داعیه پیاده کردن اسلام و ارائه الگویی متفاوت از حیات برای بشریت داشت. انقلاب اسلامی، در معنای حقیقی آن، مهمترین منتقد و مخالف مدرنیته در سطح کلان و تمدنی است. زمزمههای مخالفت با مدرنیته در گوشه و کنار شنیده میشود اما هیچ یک به صورت مبنایی و بنیادی با مدرنیته در نیفتادهاند. عمده مخالفتها با مدرنیته درون تمدنی است که هیچگاه داعیه عبور از اصول اساسی مدرنیته را ندارند بلکه به دنبال اصلاح و ترمیم آن هستند و پستمدرنیته محصول این نقادیهاست. اما انقلاب اسلامی، اساس و مبنای عالم جدید و مدرنیته را هدف قرار داده و به دنبال ارائه تمدنی جایگزین تمدن فعلی است.
مواجهه انقلاب اسلامی با غرب مواجههای تمدنی است که استکبارستیزی در حوزه سیاست تنها یک وجه آن است. انقلاب اسلامی به دنبال آن است که علاوه بر سیاست در حوزههای محتلف فرهنگ، علم، سبکزندگی و غیره الگویی اسلامی به بشریت ارائه دهد لذا نباید مواجهه اسلام و غرب را تنها مواجههای سیاسی قلمداد نمود. غرب را نیز نباید در آمریکا و اروپا و غرب سیاسی خلاصه کرد. غرب فرهنگی و تمدنی فراتر از غرب سیاسی است. غرب فرهنگی و تمدنی یعنی مدرنیته که فرهنگ و سبکزندگی خاصی را به بشر عرضه نموده است. از منظر تمدنی ژاپن نیز در حوزه غرب تعریف میشود زیرا فرهنگ و سبکزندگی تکنولوژیک در آن بیداد میکند. لذا در نگاه تمدنی به حیات بشری باید سطح تحلیل را فراتر از حوزه سیاست برد و مبانی تفکر و اندیشه را مد نظر داشت.
انقلاب اسلامی با داعیه پیاده کردن اسلام و تمدن اسلامی در سطوح مختلف شکل گرفته و ادامه یافتهاست. انقلاب اسلامی انقلابی تمدنی بوده که هدف خود را فراتر از مسائل سیاسی تعریف نموده است. هدف اصلی انقلاب اسلامی پیاده کردن حیات اسلامی در همه ابعاد بودهاست. از ابتدای انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی در صحنه عمل، این هدف پیگیری شده و در قالب موضوعات گوناگون مطرح گشتهاست؛ دانشگاه اسلامی، اقتصاد اسلامی، بانکداری بدون ربا، مدیریت اسلامی، علم دینی، آموزشوپرورش اسلامی، علوم انسانی اسلامی، تمدن نوین اسلامی و الگوی اسلامی پیشرفت برخی از عناوینی است که تلاش جمهوری اسلامی جهت ارائه مدل حیات اسلامی را نشان میدهد. جمهوری اسلامی حدود چهل سال این مسائل را با فراز و فرود پیگیری کردهاست اما هنوز دستاورد قابل توجهی در حوزه تمدنی بدست نیاورده و هنوز نتوانسته مدل جایگزینی برای حیات بشری ارائه دهد. هدف انقلاب اسلامی یعنی ارائه الگویی اسلامی از حیات برای بشریت هدفی درست بوده اما فقدان جامعنگری و ژرفنگری لازم سبب شده که تحقق این هدف با چالش مواجه گردد.
جمهوری اسلامی مواجهه خود را با غرب مواجههای
تمدنی قرار داده اما برنامهریزیهای کلان خود را در سطح تمدنی صورت ندادهاست.
اکنون بیش از چهل سال از عمر جمهوری اسلامی میگذرد اما هنوز مدل مطلوب تمدن اسلامی
حتی در مقام نظر نیز تدوین نگشتهاست. چهل سال از انقلاب اسلامی میگذرد اما
هنوز مسیر حرکت آن در بعد کلان و تمدنی به صورت دقیق مشخص نشدهاست. سؤال اینجاست
که آیا این مسیر تمدنی از ابتدا مشخص نبوده و قرار بر این بوده که در گذر زمان
مشخص شود یعنی آیا بنا بر این بوده که با آزمون و خطا مسیر تمدن اسلامی را پیدا
کنیم؟ اگر بنا بر تجربه و آزمون و خطا بوده آیا تجربه حدود چهل ساله برای یافتن
مسیر کافی نیست؟
پس از گذشت چهل سال از عمر جمهوری اسلامی هنوز نتوانستهایم الگوی پیشرفت خود را تدوین کنیم. پس از چهل سال هنوز قدم مهمی در زمینه تحول نظام آموزشی و آموزشوپرورش بر نداشتهایم، هنوز علوم انسانی را اسلامی نکردهایم و هنوز اقتصاد اسلامی و بانکداری بدون ربا مسئله ماست. هنوز فقه متناسب با زمانه و فقه حکومتی را تدوین نکردهایم اما با این حال هنوز پس از گذشت چهل سال با همان شور و حرارت از شعارهایی دم میزنیم که اکنون باید در عمل آنها را مشاهده نمود. شاید نسل جوان، فضای اوایل انقلاب و مباحث علمی و فرهنگی همچون انقلاب فرهنگی، اقتصاد توحیدی، مدیریت اسلامی و غیره را درک نکرده و یا نشنیده باشند اما مسئولین نظام و دستاندرکاران سیاستگذاریهای علمی و فرهنگی، خوب به این امر واقفند که این مسائل، مسائل چهل ساله ماست. تحول آموزشوپرورش، تحول علوم انسانی، الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت، اقتصاد اسلامی، دانشگاه اسلامی، تمدن اسلامی و غیره مسائل جدید جمهوری اسلامی نیستند اینها مسائل چهل ساله ماست که هنوز تکلیف آنها مشخص نشدهاست.
چهل سالگی زمان پختگی است و اگر اکنون جمهوری اسلامی
پاسخ این مسائل بنیادین و اساسی را ندهد باید منتظر عواقب سوء آن باشد. البته این
نکتهای است که همگان به آن واقفند اما شاید مسئله مهمتر از مسائل مذکور، درس
نگرفتن از گذشته و اصرار و پافشاری بر مسیری است که تاکنون طی کردهایم. امروز با
همان شور و حرارت و با همان ادبیاتی از تحول در علوم انسانی و اقتصاد اسلامی سخن میگوییم
که چهل سال پیش و گویا این تجربه چهل ساله را درک نکردهایم. اکنون دیگر زمان شعار
و سخن گفتن از بایدها نیست اکنون زمان پاسخگویی است؛ پاسخگویی به این سؤال که
دستاورد نهادهای مختلف متولی علم و فرهنگ در این سالها چه بودهاست؟ دیگر پسندیده
نیست که مثلاً در باب تحول علوم انسانی همانگونه سخن برانیم که در ابتدای انقلاب.
پس از چهل سال دیگر نباید همچون اوایل انقلاب شعار داد اکنون باید تجربه چهل ساله را واکاوی کرد و به این سؤال پاسخ داد که چرا در حوزه علم و فرهنگ موفق نبودهایم؟ چرا هنوز الگوی مطلوب اداره کشور در بخشهای گوناگون به دست نیامده است؟ چرا اسناد بالادستی در بخشهای مختلف در همان بالادستها میمانند؟ چرا ساختارهای گوناگون ایجاد شده اعم از دانشگاه و پژوهشگاه و سازمان و شورا و بنیاد و مرکز و غیره هیچ کدام نتوانستند در دستیابیبه اهداف موفق عمل کنند؟ در یک کلام چرا مسیر طی شده در زمینه علم و فرهنگ سرانجام مطلوب را در پی نداشته است؟ و مهمتر از همه اینها پاسخ به این سؤال است که مبنای تئوریک سیاستگذاریهای کلان در این چهل سال چه بودهاست؟
البته طرح این مسائل به معنای نادیده گرفتن دستاوردهای جمهوری اسلامی نیست زیرا که جمهوری اسلامی ایران سبب احیای نام اسلام در عصر غلبه کفر گشته اما همه این دستاوردها نباید سبب شود که هدف اصلی یعنی تلاش جهت تحقق حیات اسلامی فراموش گشته و گم گردد. بیشک انقلاب اسلامی تا رسیدن به آرمان اصلی یعنی حیات اسلامی فاصله بسیار دارد و نیازمند تزریق اندیشهای جدید جهت طی مسیر آینده دارد. جمهوری اسلامی باید از گذشته خود درس عبرت گرفته و با عمق بخشیدن به مبانی نظری خود بهویژه در حوزه بینش تمدنی، ریل گذاری حرکت آینده انقلاب در بعد تمدنی را تصحیح کند.
تجربه چند دهه گذشته همگان را به این
نتیجه رسانده که کارهای صورت گرفته در گذشته عمق لازم و جامعیت کافی جهت تحول
بنیادین و تمدنسازی را نداشته لذا طی سالهای اخیر تأکید بر جامعیت و عمق کارهای علمی
و فرهنگی بیشتر شدهاست. استفاده از الفاظ بنیادین، تمدنی، کلان، جامع و امثالهم
در پس و پیش عناوین برنامههای علمی و فرهنگی نشانگر آن است که برنامههای گذشته
از عمق و جامعیت لازم برخوردار نبودهاند. اکنون نیز که لزوم کلاننگری و ژرف
اندیشی آشکار گشته هنوز در عمل این اتفاق نیفتاده و این ضرورت در حد حرف و شعار
باقی مانده است.
نگاه کلان، جامع و ژرف با حرف و شعار
به دست نمیآید. نگاه کلان نیازمند درک و فهم سطوح و ابعاد مختلف حیات و تمدن بشری
است اما متأسفانه این بینش هنوز در میآن نخبگان وجود ندارد. ضرورت نگاه تمدنی،
کلان و جامع اکنون توسط نخبگان علمی و فرهنگی احصاء و درک شدهاست و بینش تمدنی یکی
از مفاهیمی است که بر پایه این ضرورت شکل گرفته است. با وجود درک ضررورت بینش
تمدنی اما این مفهوم نیز هنوز تعریف دقیقی نداشته و گنگ و مبهم است. بینش تمدنی
بینشی است کلان که کلیت حیات بشری را با هم دیده و از اثرات متقابل بخشهای مختلف
حیات بر یکدیگر غفلت نمیکند. مدتی است که مفهوم بینش تمدنی به درستی در فضای علمی
کشور بسط یافته و اندیشمندان به دنبال تحلیل پدیدههای گوناگون بر مبنای بینش
تمدنی هستند اما این مفهوم هنوز در هالهای از ابهام است و تنها به نوعی بینش کلان
اشاره دارد که سعی میکند با نگاهی همه جانبه مسائل گوناگون را تحلیل و زمینه را
برای تحقق تمدنی از جنس دیگر فراهم سازد.
بینش تمدنی باید از حالت گنگ و مبهم خارج گشته و چارچوبها و اصول آن مشخص شود. برای اثربخشی و اتقان بیشتر مفهوم بینش تمدنی، ابهام زدایی از این مفهوم و تشریح چیستی آن امری ضروری است. بینش تمدنی نوعی از تفکر و تحلیل است که اصول، قواعد و چارچوبهای خاص خود را دارد. تبیین دقیق اصول، قواعد و چارچوبهای بینش تمدنی لازم و ضروری است به گونهای که فقدان آن سبب خروج از چارچوب اصلی این نوع بینش و گرفتار شدن به سطحینگری میگردد. اگر اصول، قواعد و چارچوبهای بینش تمدنی و تفاوت آن با نوع تفکر و بینشهای موجود مشخص نگردد امکان انحراف این مفهوم از معنای اصلی وجود دارد.
مقدمه کتاب در دست چاپ " بینش تمدنی" اثر علی باقری